به روز رسانی های اخیر
- گناه او در بی گناهی بود
چشم هایی که حرفی برای گفتن نداشت
دست های که دوری می گزید
حرف هایی که سکوت را ترجیح میداد
و قدم هایی که گاهی می لرزید
ولی آخرش برمی گشت!
افکاری داشت که شب ها آزارش میداد
وخیالی که انگار جنگِ یک به هزار بود
رویایی داشت که در سرزمین عجایب هم نبود
گناهی نداشت
گناه او این بود که از مرداب گریخته بود
و به رودخانه پناه برده بود...
میم.کاگناه او در بی گناهی بود چشم هایی که حرفی برای گفتن نداشت دست های که دوری می گزید حرف هایی که سکوت را ترجیح میداد و قدم هایی که گاهی می لرزید ولی آخرش برمی گشت! افکاری داشت که شب ها آزارش میداد وخیالی که انگار جنگِ یک به هزار بود رویایی داشت که در سرزمین عجایب هم نبود گناهی نداشت گناه او این بود که از مرداب گریخته بود و به رودخانه پناه برده بود... میم.کا🌾2 نظر ها 0 اشتراک گذاری ها 4773 بازدید ها1
لطفاً برای پسندیدن، اشتراک و نظر وارد سیستم شوید! - 0 نظر ها 0 اشتراک گذاری ها 1956 بازدید ها
2
استوری های بیشتر
© 2025 اهورا | شبکه اجتماعی جهانی
Persian